علما در كلام امام خميني (ره)

نويسنده: مهدي رحيمي



عالمان دين در عصر غيبت، پرچم هدايت به دست گرفته و سكان‎دار كشتي نجات و رستگاري شده‎اند. اين طلايه‎داران عرصة علم و دانش، با ترويج حقايق اسلام ناب محمدي و ژرف‎نگري در فقه آل محمد _ صلّي الله عليه و آله _ و معارف دين از مرزهاي ايدئولوژيكي و جغرافيايي دنياي اسلام پاسداري نموده و فريادرسي دلسوز براي مظلومان و مستضعفان در سراسر گيتي بوده‎اند.
در اين گفتار كوتاه روحانيّت را در آيينة رهنمودهاي حضرت امام خميني (ره) احياء كنندة اسلام ناب محمدي _ صلّي الله عليه و آله _ در عصر حاضر، باز مي‎شناسيم.
اينها (روحانيون) مظهر اسلامند، اينها مبيّن قرآنند، اينها مظهر نبيّ اكرمند، مردم اينها را اينجور شناخته‎اند، مردم علاقه دارند به دين خودشان. علاقه دارند به اسلام خودشان، آن علاقه‎اي كه به اسلام دارند، علاقه‎اي كه به علماي اسلامي دارند.[1] (3/10/57).
ـ شما نشانة خدا هستيد، نشانة اسلام ان شاء الله خواهيد بود كسي كه نشانة خدا و نشانة اسلام است بايد همة حركاتش، همة سكناتش، همة اعمالش، همة گفتار و كردارش الهي باشد، روي موازين الهي باشد. مردم به روحانيون نظر دارند، توجه دارند، توجه به پيغمبر اكرم كه اينها نمايندگان پيغمبر اكرم و امام زمان (عج) هستند.[2] (2/4/58).
ـ اسلام بدون روحانيّت مثل كشور بدون طبيب است.[3] (14/12/59)
ـ آخوند يعني اسلام، روحانيين با اسلام در هم مدغمند.[4] (3/3/58).
ـ اگر فقهاي اسلام از صدر اسلام تا حالا نبودند الآن ما از اسلام هيچ نمي‎دانستيم. اين فقهاء بودند كه اسلام را به ما شناساندند و فقه اسلام را تدريس كردند و نوشتند و زحمت كشيدند و به ما تحويل دادند و ما بايد اين جهت را حفظ كنيم.[5] (18/6/60).
ـ اسلام با اين سدّ بزرگ روحانيّت تا حالا محفوظ مانده و اگر خداي نخواسته اين سدّ شكسته بشود، اسلام شكسته مي‎شود، از اين جهت وظيفه بسيار بزرگ است، وظيفة بسيار بزرگي به عهدة ماست.[6] (16/6/58).
ـ روحانيون در طول تاريخ مقدم بر ديگران در فعاليّت‎ بودند و قلمهاي فاسد اين فعاليّت‎ روحانيون را سرپوش كرده است كه هيچ، شايد گاهي هم برخلاف جلوه داده است. از بعد از هجرت رسول اكرم _ صلّي الله عليه و آله _ و در طول زمان غيبت امام (زمان) (عج) تا حالا آن كه حفظ كرده است اسلام را و حفظ كرده است ملت اسلامي را، اين طبقة روحانيون بوده‎اند.[7] (16/6/58).
ـ در هر نهضت و انقلاب الهي و مردمي علماي اسلام اولين كساني بوده‎اند كه بر تارك جبين‎شان خون و شهادت نقش بسته است. كدام انقلاب مردمي ـ اسلامي را سراغ كنيم كه در آن حوزه و روحانيّت پيش كسوت شهادت نبوده‎اند و بر بالاي دار نرفته‎اند و اجساد مطهرشان بر سنگفرش‎هاي حوادث خونين به شهادت نايستاده است؟[8] (3/12/67).
ـ سلام بر حماسه‎سازان هميشه جاويد روحانيّت كه رسالة علميه و عملية خود را به دم شهادت و مركب خون نوشته‎اند و بر منبر هدايت و وعظ و خطابة ناس از شمع حياتشان گوهر شب چراغ ساخته‎اند. افتخار و آفرين بر شهداي حوزه و روحانيّت كه در هنگامة نبرد رشتة تعلقات درس و بحث و مدرسه را بريدند و عقال تميّنات دنيا را از پاي حقيقت علم برگرفتند و سبكبالان به ميهماني عرشيان رفتند و در مجمع ملكوتيان شعر حضور سروده‎اند.
سلام بر آنان كه تا كشف حقيقت تفقّه به پيش تاختندو براي قوم و ملت خود منذران صادقي شدند كه بند بند حديث صداقتشان را قطرات خون و قطعات پاره پارة پيكرشان گواهي كرده است و حقّا از روحانيّت راستين اسلام و تشيع جز اين انتظاري نمي‎رود كه در دعوت به حق و راه خونين مبارزة مردم، خود اولين قربانيها را بدهد و مهر ختام دفترش شهادت باشد.[9] (3/12/67).
ـ روحانيون مبارز و متعهد به اسلام در طول تاريخ و در سخت‎ترين شرايط همواره با دلي پر از اميد و قلبي سرشار از عشق و محبت به تعليم و تربيت و هدايت نسلها همت گماشته‎اند.[10] (29/4/67).
ـ كسي كه تاريخ را ديده است ، مي‎بيند كه روحانيون هم هميشه در هر عصري، آنكه قيام كرده بر ضد طاغوت روحانيون بودند. در زمان مشروطه روحانيون قيام كردند. زمان تحريم تنباكو روحانيون قيام كردند، در اين زمان هم كه شما مشاهده مي‎كنيد كه قشر روحاني قيام كرد و هم خون داد، هم حبس رفت هم زجر كشيد هم تبعيد كشيد هم اين كارها را كشيد هم قيام كرد.[11] (27/11/57).
ـ من از آقايان علماء و افاضل بايد تشكر كنم، پيروزي ملت اولاً مرهون اقدامات علما و ساير طبقات ثانياً بوده است.[12] (14/11/57).
ـ صدها سال است كه روحانيت اسلام تكيه‎گاه محرومان بوده است هميشه مستضعفان از كوثر زلال معرفت فقهاي بزرگوار سيراب شده‎اند. از مجاهدات علمي و فرهنگي آنان كه به حق از جهاتي افضل از دماء شهيدان است كه بگذريم، آنان در هر عصري از اعصار براي دفاع از مقدسات ديني و ميهني خود مرارت‎ها و تلخي‎ها متحمل شده‎اند...[13] (3/12/67).
ـ من از همة اقشار ملت متواضعانه تشكر مي‎كنم. من در خدمت شما هستم. روحانيّت در خدمت اسلام و در خدمت ملت است.[14] (1/2/58).
ـ جاي بسي سپاس و امتنان است كه ملت رشيد و دلاور ايران قدر خادمان واقعي خود را مي‎شناسد و فلسفه عشق و ارادت خود را به اين نهاد مقدس در يك كلمه خلاصه مي‎كند. علماء و روحانيون متعهد اسلام هرگز به آرمان و اصالت و عقيده و هدف اسلامي ملت خيانت نكرده و نمي‎كنند.[15] (29/4/67).
ـ روحانيّت متعهد به خون سرمايه‎داران زالو صفت تشنه است و هرگز با آنان سر آشتي نداشته و نخواهد داشت. آنها با زهد و تقوا و رياضت درس خوانده‎اند و پس از كسب مقامات علمي و معنوي نيز به همان شيوة زاهدانه و با فقر و تهيدستي و عدم تعلق به تجملات دنيا زندگي كرده‎اند و هرگز زير بار منت و ذلت نرفته‎اند.[16] (3/12/67).
ـ در ترويج روحانيّت و فقاهت نه زور سرنيزه بوده است، نه سرماية پول پرستان و ثروتمندان بلكه هنر و صداقت و تعهد خود آنان بوده است كه مردم آنان را برگزيده‎اند... به هر حال خصوصيات بزرگي چون قناعت و شجاعت و صبر و زهد و طلب علم و عدم وابستگي به قدرت‎ها و مهمتر از همه احساس مسئوليت در برابر توده‎ها، روحانيّت را زنده و پايدار و محبوب ساخته است و چه عزتي بالاتر از اين كه روحانيّت با كمي امكانات، تفكر اسلام ناب را بر سرزمين افكار و انديشة مسلمانان جاري ساخته است و نهال مقدس فقاهت در گلستان حيات و معنويت هزاران محقق به شكوفه نشسته است.[17] (3/12/67).
ـ اقايان علماي اعلام مسئوليتشان زياد است چنانچه شغلشان از همة شغلها شريف‎تر است. شغل، شغل انبيا است و مسئوليت، مسئوليت انبياء، و همه و همه مسئول هستيم.[18] (12/4/58).
ـ حفظ اين حوزه‎ها، حوزه‎هاي فقاهت، حفظ اين حوزه‎هاي علمي به همان معنايي كه سابق بود بايد بماند. جديت بكنيد در اينكه تحصيل كنيد و محصل زياد بكنيد، ملا زياد كنيد، خيال نكنيد كه حالا ما ديگر احتياجي نداريم، ما تا آخر احتياج به علماء داريم. اسلام تا آخر احتياج دارد به اين علماء، اگر نباشند اسلام از بين مي‎رود.[19] (4/11/60).
ـ لازم است درس بخوانيد فقيه شويد، جديت در فقاهت كنيد نگذاريد اين حوزه‎ها از فقاهت بيفتد، تا فقيه نشويد نمي‎توانيد به اسلام خدمت كنيد.[20]
ـ بر اهل علم خيلي لازم است كه اين مقامات را حفظ كنند و خود را كاملاً از اين مفاسد پاك كنند، تا هم اصلاح آنها شود و هم اصلاح جامعه را كرده، وعظ آنها مؤثر گردد و پند آنها در قلوب موقعيت پيدا كند. فساد عالم موجب فساد امت مي‎شود.[21]
ـ در طبقة روحانيون كه آنها پاسدار اسلام و احكام اسلام هستند اگر خداي نكرده يك ملبّس به لباس روحانيون يك كار خلاف بكند اين فرق دارد با اشخاص عادي، براي اينكه اينها پاسدار اسلام هستند، ملبس به لباس روحانيّت هستند.[22] (4/4/.58).
ـ من به همة روحانيين سراسر كشور اعلام خطر مي‎كنم، من به همة ملت اعلام خطر مي‎كنم، به روحانيون اعلام خطر مي‎كنم كه اگر چنانچه خداي نخواسته در بين شما كسي است كه برخلاف موازين اسلام عمل مي‎كند او را نهي كنيد و اگر نپذيرفت از جرگة روحانيّت اخراج كنيد اگر نكنيد اين كار را، خداي نخواسته صورت روحانيّت كه عزّ اسلام است اين را مشوّه مي‎كنند و با مشوّه كردن صورت روحانيّت اسلام به انزوا خواهد كشيد.[23] (14/12/59).
ـ بزرگترين فرق روحانيّت و علماي متعهد اسلام با روحاني نماها در همين است كه علماي مبارز اسلام هميشه هدف تيرهاي زهرآگين جهانخواران بوده‎اند و اولين تيرهاي حادثه، قلب آنان را نشانه رفته است. ولي روحاني نماها در كنف حمايت زرپرستان دنيا طلب، مروج باطل يا ثناگوي ظلمه و مؤيد آنان بوده‎اند.[24] (14/6/67).
ـ روحانيّت اصيل در تنهايي و اسارت خون مي‎گريست كه چگونه امريكا و نوكرش پهلوي مي‎خواهند ريشة ديانت و اسلام را بركنند و عده‎اي روحاني مقدس نماي ناآگاه يا بازي خورده كه چهره‎شان بعد از پيروزي روشن گشت مسير اين خيانت بزرگ را هموار مي‎نمودند.
آنقدر كه اسلام از اين مقدسين روحاني نما ضربه خورده است از هيچ قشر ديگر نخورده است... طلاب جوان بايد بدانند كه پروندة تفكر اين گروه همچنان باز است و شيوة مقدس مآبي و دين فروشي عوض شده است.[25] (3/12/67).
ـ به زعم بعضي افراد، روحانيّت زماني قابل احترام و تكريم بود كه حماقت از سراپاي وجودش ببارد والا عالم سياس و روحاني كاردان و زيرك، كاسه‎اي زير نيم كاسه داشت و اين از مسائل رائج حوزه‎ها بود كه هر كس كج راه مي‎رفت متدين‎تر بود.[26] (3/12/67).
ـ اشنايي به روش برخورد با حيله‎ها و تزويرهاي فرهنگ حاكم بر جهان، داشتن بصيرت و ديد اقتصادي، اطلاع از كيفيت برخورد با اقتصاد حاكم بر جهان، شناخت سياست‎ها و حتي سياسيون و فرمول‎هاي ديكته شدة آنان و درك موقعيت و نقاط قوت و ضعف دو قطب سرمايه‎داري و كمونيزم كه در حقيقت استراتژي حكومت بر جهان را ترسيم مي‎كنند، از ويژگي‎هاي يك مجتهد جامع است.[27] (3/12/67).
ـ اگر طلبه‎اي منصب امامت جمعه و ارشاد مردم يا قضاوت در امور مسلمين را خالي بييند و قدرت اداره هم در او باشد و فقط به بهانة درس و بحث مسئوليت نپذيرد و يا دلش را فقط به هواي اجتهاد و درس خوش كند، در پيشگاه خداوند بزرگ يقيناً مؤاخذه مي‎شود و هرگز عذر او موجه نيست.[28] (3/12/67).
ـ حوزه‎ها و روحانيّت بايد نبض تفكر و نياز آيندة جامعه را هميشه در دست خود داشته باشند و همواره چند قدم جلوتر از حوادث، مهياي عكس العمل مناسب باشند چه بسا شيوه‎هاي رايج ادارة امور مردم در سالهاي آينده تغيير كند و جوامع بشري براي حل مشكلات خود به مسائل جديد اسلام نياز پيدا كند.[29] (3/12/67).
ـ خداوندا توان علما و روحانيّت را در خدمت به دين خود افزون‎نما. خداوندا، حوزه‎هاي علميه اين سنگرهاي پاسداري از فقاهت و اسلام ناب را تا ابد پابرجا بدار. خداوندا، شهداي روحانيّت و حوزه‎ها را از نعم بيكران و رزق حضور خويش بهره‎مند فرما...[30] (3/12/67).

پي نوشت :

[1] . صحيفة نور، ج 4، ص 93، (مجموعة رهنمودهاي امام خميني (ره) )، انتشارات سازمان مدارك فرهنگي انقلاب اسلامي، انتشارات سروش، 1369 چاپ اول.
[2] . صحيفه نور ج 7 ،ص 186 ،تبيان ،دفتر دهم ص 67.
[3] . صحيفة نور، ج 14، ص 123، تبيان، دفتر دهم، ص 75.
[4] . صحيفة نور، ج 6، ص 259، تبيان، دفتر دهم، ص 66.
[5] . صحيفة نور، ج 15، ص 150، تبيان، دفتر دهم، ص 76.
[6] . صحيفة نور، ج 9، ص 5، تبيان دفتر دهم، ص 94.
[7] . صحيفة نور، ج 9، ص 49، تبيان دفتر دهم، ص 74.
[8] . صحيفة نور، ج 21، ص 89.
[9] . صحيفة نور، ج 21، ص 88.
[10] . صحيفة نور، ج 10، ص 242، تبيان دفتر دهم، ص 132.
[11] . صحيفة نور، ج 5، ص 84، تبيان دفتر دهم، ص 92.
[12] . صحيفة نور، ج 5، ص 19، تبيان دفتر دهم، ص 92.
[13] . صحيفة نور، ج 21، ص 89.
[14] . صحيفة نور، ج 6، ص 53، تبيان دفتر دهم، ص 86.
[15] . صحيفة نور، ج 20، ص 242، تبيان دفتر دهم، ص 87.
[16] . صحيفة نور، ج 21، ص 90.
[17] . صحيفة نور، ج 21، ص 90.
[18] . صحيفة نور، ج 7، ص 182، تبيان دفتر دهم، ص 67.
[19] . صحيفه نور، ج 16، ص 27، تبيان دفتر دهم، ص 540.
[20] . ولايت فقيه، ص 137، تبيان دفتر دهم، ص 538.
[21] . چهل حديث، ص 151، تبيان دفتر دهم، ص 133.
[22] . صحيفة نور، ج 7، ص 200، تبيان دفتر دهم، ص 396.
[23] . صحيفة نور، ج 14، ص 123 ، تبيان دفتر دهم، ص 380.
[24] . صحيفة نور، ج 21، ص 7.
[25] . صحيفة نور، ج 21، ص 92. تبيان دفتر دهم، ص 447.
[26] . صحيفة نور، ج 21، ص 91.
[27] . همان، ص 98.
[28] . همان، ص 100.
[29] . همان، ص 100.
[30] . همان، ص 100.